بابایی به هم خورده وضعم پریشونم (روضه) - سیب سرخی
بابایی به هم خورده وضعم پریشونم و سوخته موهام
منو مسخره کردنم بس که کهنس لباسام بابایی
منو میزدن بی بهونه بابا توی صورتم رد خون بابایی
تو این مدتی که نبود میخوردم به جای غذا تازیونه بابایی
بابایی فضای خرابه برای رقیه ات عذابه
یه گوشه زمین گیرم و گریه هام بی جوابه
بابایی تموم تنم زخمیه زیر چشمام کبوده
اینا یادگاری از اون کوچه های یهوه واویلا
شکستن تو بازار سرم رو بابایی
لگد میزدن پیکرم رو بابایی
همونی که گوشوارمو کند و با خنده میگفت
کشید از سرم معجرم رو بابایی
زخانه ها همه بوی طعام می آید
ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم