واویلا واویلا برام بخون لالایی (واحد) - سیب سرخی
واویلا واویلا برام بخون لالایی
من الذی ایتمنی بابایی
این شبا گریه های من صدا نداره
دردی که مونده تو دلم دوا نداره
همه میگن یتیمه و بابا نداره
بالاخره سری زدی به دختری
ولی دیگه دیر شده
حق داری نشناسی رقیه رو
ولی آخه قدر یه عمر پیر شده
زخمای پام میسوزه و نمی تونم
یه ذره هم راه برم
چادری که عمو برام خریده بود
کشیدن از روی سرم
واویلا واویلا برام بخون لالایی
من الذی ایتمنی بابایی
واویلا واویلا تاول پام میسوزه
نیمه شبا زخم چشام میسوزه
رو نیزه از کنج تنور بهتره بابا
چرا رو صورت تو خاکستره بابا
من چی بگم خدا ازش نگذره بابا
یادته سوغاتی آوردی واسه من
گوشواره مو وای نگو
وقتی ازم گرفتنش داد زدم
وای عمو وای عمو وای عمو
راستی اگه عمو سراغمو گرفت
تو رو خدا چیزی نگو
فقط بگو رقیه رفت و رو دلش
مونده هزار تا آرزو
واویلا واویلا برام بخون لالایی
من الذی ایتمنی بابایی