من که چیزی از زندگی دلم نمیخواد(زمینه) - سیب سرخی
من که چیزی از زندگی دلم نمیخواد
آخه دیگه از عمر من نمونده زیاد
کاشکی مهمونم امشب از سفر برسه
آب و جارو کردم خرابه رو تا بیاد
مهمونم تا سحر می مونه پیشم
با این لباسا ولی شرمنده میشم
نفسهام پر از خونه موهامم پریشونه
نمیدونی چه سخته زندگی تو ویرونه
حسین جانم حسین جانم حسین جانم
دخترم دلم تنگ شده برای صدات
با گریه نگام میکنی فدای نگات
اومدم دیگه با خودم تو رو ببرم
آخ بمیره بابا برای زخم چشات
بغضت تا میشکنه من اشک میریزم
امشب از اینجا میریم با هم عزیزم
دلت واسه من خونه واسه تو دلم سوخته
مثل موی من آخه معجر تو هم سوخته
حسین جانم حسین جانم حسین جانم
من که چیزی از زندگی دلم نمیخواد
آخه دیگه از عمر من نمونده زیاد
کاشکی مهمونم امشب از سفر برسه
آب و جارو کردم خرابه رو تا بیاد
مهمونم تا سحر می مونه پیشم
با این لباسا ولی شرمنده میشم
نفسهام پر از خونه موهامم پریشونه
نمیدونی چه سخته زندگی تو ویرونه
حسین جانم حسین جانم حسین جانم
اینجا هر کسی رو که یتیم شد رو میزنن
جای شونه کردن موهاشو هم میکنن
دیگه چیزی من از کبودیا نمی گم
از محله های یهودیا نمیگم
روی دستم هنوز جای طنابه
من بد ترین خاطره ام بزم شرابه
خیلی بد منو میزد با لگدمنو میزد
صبح و ظهر و عصر و شب میومد منو میزد
حسین جانم حسین جانم حسین جانم