چشم تو را چقدر به این در گذاشتن (روضه) - سید رضا نریمانی

چشم تو را چقدر، به این در گذاشتن
گفتی پدر، مقابل تو سر گذاشتن

دستان کوچک تو، به پهلوست پیش از این
این درد را به پهلوی مادر گذاشتن

ای دختر سه ساله، تو هم مثل مادری
این ارث را برای تو دختر گذاشتن

از درد بی حساب سرم را گرفته ام
با اشک، زخم بال و پرم را گرفته ام

از صبح تا غروب نشسته ام
یکی یکی این خارهای موی سرم را گرفته ام

دردم زیاد بود طبیبم جواب کرد
یعنی اجازه سفرم را گرفته ام

مانند من ز ناقه نیفتاده هیچکس
اینجا فقط منم کمرم را گرفته ام

خوشحال بودنم ز سر اتفاق نیست
از دست این و آن پدرم را گرفته ام

خیلی تلاش کرده ام از دست بچه ها
این چند موی مختصرم را گرفته ام

نکنه روبرومی خودتی یا عمومی
نشناختمت هنوزم خودت بگو کدومی

صورت نصفه نیمه حال سرت وخیمه
به همه گفتم این سر تموم زندگیمه

منو زدن، منو زدن دشمنت سرم ریخت
منو زدن، منو زدن صورتم بهم ریخت

تو رو زدن، تورو زدن نیزه ها و خنجر
تو رو زدن، تورو زدن پیش چشم مادر