کنج عزلت گزین و تنها باش بین گمنام هاش (روضه) - اکبری

کنج عُزلت گُزین و تنها باش
بین گمنام هاش پیدا باش
پی سیر و سلوک‌ اگر هستی
خاک شو محضرش تمنا باش
آخرت میوه ی همین دنیاست
پس از امروز فکر‌ فردا باش
نمک عاشقی به رسوایی ست
با جماعت نباش و رسوا باش
دست، پیش کسی دراز نکن
سائل دست های سقا باش
علف هرز هم اگر بودی
در زمین حسین زهرا باش
گرچه اصلا به تو نیازی نیست
پای کار حسین اما باش
زیر خنجر به فکر ما بوده
ما به فکر گناه... ما را باش
میل داری به روضه ی رضوان
هر کجا روضه بود آنجا باش
هدف از گریه خنده ی زهراست
بی خیال ثواب عقبی باش
گریه کن پا به پای طفلی که
گریه میکرد با سر باباش
گفت حالا که آمدی بابا
یا مرا با خودت ببر یا باش
راستی دختری که آن کوچه است
کتک سیر خوردم از باباش
به من و روسریم فکر نکن
فکر بی معجری زن ها باش
از زمین و زمان کتک خوردم
مثل تو از سنان کتک خوردم
شمر پنهانی و عیانی زجر
هم نهان هم عیان کتک خوردم
شمر و خولی چقدر بد دهنند
از دوتا بد زبان کتک خوردم
گم شدم زجر در پی ام آمد
ای پدر ناگهان کتک خوردم
شرح قصه برای من تلخ است
فقط این را بدان کتک خوردم
مثل اجدادشان کتک زده اند
مثل اجدادمان کتک خوردم
چادر عمه جان پناهم شد
تا که خوردم تکان کتک خوردم
آن امان نامه که عمو رد کرد
شد سبب بی امان کتک خوردم
لب من چون لبت ترک خورده
چون که از خیزران کتک خوردم
خنده ی حرمله کمانم کرد
چقدر با کمان کتک خوردم
من نگاهم به سمت اکبر بود
لحظه های اذان کتک خوردم
خورده انگشتر تو بر رویم
من از این ساربان کتک خوردم
بس کنم تو فقط بدان بابا
از زمین و زمان کتک خوردم