آفتاب شرفم مظهر توحیدم من (روضه) - حاج حیدر خمسه
یازدهم به بعد دستارو بستن اونایی که جیغ میزدن رو دهنشونم بستن اما اونی که ول کن نبود سه ساله بود هر کاریش کردن باز جیغ میزد
مولا خیر العمل این است که ارباب تو باشی
ماهم یکی از مزد بگیران تو باشیم
حسین دلم یه کربلا میخواد
حسین یه گنبد طلا میخواد
حسین دلم امام رضا میخواد
***
آفتاب شرفم مظهر توحیدم من
با همین‌سن کمم مرجع تقلیدم من
بخدا لحظه ای از کفر نترسیدم من
لحظه های جا نزدم هرچه بلا دیدم من
در ره عشق چه بی ترسم‌ و بی واهمه ام
آیت الله جلیله نوه ی فاطمه ام
گریه ام‌حکمت‌ محض است که گشته سپرم
خم شده قامت لشگر به مصاف جگرم
مثل عمه چه قشنگ است بلا در نظرم
نکند فکر کنی بی کسم و در به درم
من کس و کار حسینم ، به لبم این سخن‌ است
سرو سامان همه از سروسامان‌ من‌ است
هرچه را غیر حسین بن علی خط زده ام
رگ‌ هر مفسده را با رگ‌ غیرت زده ام
روی لبهای ستم چوب صلابت زده ام
به رخ زجر لعین سیلی عفت زده ام
حال که چشم تو از وصف مقامات تر است
روضه ام‌ را ز خودم بشنو که جانسوز تر است
روز ها چون شب تار است خدا رحم کند
جنگ‌ من یک‌ به هزار است خدا رحم کند
قاتلم اسب سوار است خدا رحم کند
کف پایم پر خار است خدا رحم کند
تازیانه به تن من گذر انداخته است
ناقه ی لنگ مرا از کمر انداخته است
فاطمه بودم و قنفذ به سراغم آمد
آنقدر تند دویدم که نفس کم آمد
زجر کم بود که یکدفعه سنان هم آمد
به تو تا خیره شدم سیلی محکم‌ آمد
دست سنگین کسی بر رخ من رد انداخت
***
موی سوختمو مسخره کردن دختره های شامی تو خرابه
لکنت زبونم رو که میبینی یادگاری بزم شرابه
نفسم بند اومد اونی که موم رو تو خرابه میکند اومد
توبازار برده فروشا ما بودیم اما تو نبودی
دندونای شیریمو شکستن پیرمرد های مست یهودی
***
معجرا رو بردن تا النگوی دست خواهرامو بردن