نمیتونم راه برم پاهام پر از تاوله (روضه) - بنی فاطمه
حرمش با همه حرم ها فرق داره
اگر رفیقت یه زنگی میزنه میگه دارم میرم کربلا
میگی رفتی حرم ارباب نو یادت نره سلام مارو به آقا برسون
اما تنها حرمی که تا بهت میگه رفیقت میخوام برم سوریه میگه کی میری
روزشو میگی میگه قبل رفتن یه کاری باهات دارم
صبر میکنی
میاد میگی چی کار داری میگه یه امانتی دارم ببری حرم بی بی
یه عروسک بهت میده میگه ببر حرم خانوم میدونی معناش چیه ؟
اگر هر بچه کوچیکی گریه کرد و بهانه بابا گرفت
باید با این چیزا ساکتش و آروم کرد
اما برات بمیرم نیمه شب بلند شد گفت عمه من بابامو میخوام
صدا رسید کاخ یزید گفت صدای کیه نمیزاره من بخوابم
گفتن صدای دختر حسین
چی میخواد؟
گفتن بهونه ی بابا رو گرفته
گفت این که کاری نداره که
سر بریده رو براش ببرید
ریختن تو خراه طبق رو مقابلش گذاشتن
تا طبق رو آوردن یه نگا کرد گفت من که غذا نخواستم
میدونی برای چیه؟
آخه سری که توی تنور بوده بوی نون گرفته
گفتن خواسته ی تو توی این طبقه
همچن که رو پوش طبق رو کنار زدن دید سر بریده باباس
***
نمیتونم راه برم پاهام پر از تاوله
زخمی که رو گونمه از سیلی اوله
جای طنابه بابا رو گردن و دوش من
عمه صدام میکنه بابا نمیشنوه گوش من
بخاطر زخم پاهام قدم میزارم یواش
اگر تو بوسم بکنی بابایی خوب میشه جاش
***
یه وقت روضه رو ما میخونیم یه وقت نیزه دار حسین میخونه
گفت تو مسیر سرا رو وقتی از رو نیزه ها بر میداشتن
رو درختی آویزان میکردن میگفت نیمه شب شنیدم صدا گریه میاد
خودمو بواب زدم ببینم چخبره
دیدم یه دختر سه چهار ساله جلو اومد
همچن که نزدیک شد اومد پایین سر
دستشو بلند کرد گفت بابا خیلی دلم برات تنگ شده میخوام بغلت کنم
میگه دیدم سر پایین اومد این دختر سر بریده رو بغل گرفت
اما اینبار با دفعه قبلی که باا رو بغل گرفته خیلی فرق میکنه
اون دفعه فقط بابا پیشونیش شکسته بود و رگای گردن بریده بود
اما این دفعه یه نگاه کرد گفت عمه تو همون عمه ای نبودی که میگفتی
جدمون پیغمبر لبای بابامو بوسه میزد
چرا عزیزم الانم میگم عزیزم
اما پس چرا ظهر تو مجلس یزید
یزید به لب و دندون بابام چوب میزد