سلام بابا تو آسمونا دنبالت بودم اما (زمزمه) - مطیعی
سلام بابا تو آسمونا دنبالت بودم اما
توی خرابه اومدی کنار ما
صفا آوردی قدمت رو چشم بابا
بابا جونم یه دنیا حرف دارم باهات اما
میخوام فقط بگم دست دارم حالا
بگم بابا حسین بگی جونم بابا
بازم بهم بگو دوستم داری
خیلی وقته که نگفتی
بهم بگو که تنهام نمیزاری
خیلی وقته که نگفتی
دلم برات تنگ شده بود بابا کجابودی
آن دم که مرا ظالم اظهار کنیزی کرد
بابا تو کجا بودی از ما تو جدا بودی
آن دم که تو را ظالم اظهار کنیزی کرد
در تشت طلا بودم کی از تو جدا بودم
آن دم که من از ناقه افتادم و غش کردم
بابا تو کجا بودی از ما تو جدا بودی
آن دم که تو از ناقه افتادی و غش کردی
بر راس سنان بودم
***
چشات بستس
خوبه نمیبینی بال و پرم سوخته
خوبه نمیبینی که معجرم سوخته
خوبه نمیبینی موی سرم سوخته
چشات بستس
نمیبینی نگاهشون چه سنگینه
هر چشم ناپاکی ماهارو میبینه
سیلی و تازیونه بهتر از اینه
بابا ازت من یه سوال دارم
میدونی کنیزی یعنی چی
کسی بهم نمیگه معنیشو
میدونی کنیزی یعنی چی؟