به یادم مونده روزایی که تو آغوش تو بودم (روضه) - نریمانی
به یادم مونده روزایی که تو آغوش تو بودم
به روی زانوی عمه یا روی دوش تو بودم
موهامو شونه میکردی بهم میگفتی دردونه
نبینم تو خودت باشی چراغ کوچیک خونم
همین میومدی خونه فقط میگشتی دنبالم
برام  یه چادر مشکی خریدی کردی خوشحالم
میگفتی ای گل یاسم منو می‌بوسیدی آروم
می‌دیدی تا که خوابیدم عباتو میکشیدی روم
ولی حالا با دلتنگی نشستم زیر نور ماه
کجا رفتی بابایی جون ببین قدم شده کوتاه
ببین افتاده دندونم رو لب هام ردی از خونه
به جای روی زانوهات نشستم کنج ویرونه
نبودی دستامو بستن رو گونم خیلی میسوزه
یهو سرگیجه میگیرم چشام تاره یه چند روزه
دیگه میترسم از اسبا نمیخوابم دیگه راحت
یه شب از ناقه افتادم نه با پاهام که با صورت
برا تفریح و سرگرمی هُلم میداد با دعوا
منو هی راه به راه میزد بیا زجر رو بزن بابا
کف پاهام زده تاول ببین دستام چقدر سرده
ازش بس که لگد خوردم ببین پهلوم ورم کرده
شدم شرمنده‌ی عمه واسم شد بهتر از مادر
بذار بازم بگم بابا که پیشم اومدی با سر
 ***
پی درد و دل دخترت بشین با لبای پاره میخونم برات
لکنتم داره اذیت میکنه روضه با اشاره میخونم برات
اینطوری دست منو گره زدند دستای عمه رو بستن اینطوری
سر تو نمیتونم بغل کنم مچ دستمو شکستن اینطوری
وقتی توی تب میسوزم لرزه بر تنم میفته اینطوری
با ته نیزه یه جور منو زدن سر رو گردنم میفته اینطوری
روز و شب یه دست سنگینی بابا روی گونه هام درازه اینطوری
نمیشه که خوب ببینمت بابا با چشمی که نیمه بازه اینطوری
چشمای هرزه‌ی ثنان و حرمله خیره شد به قامت من اینطوری
یکی در میون نزد سیلی بهم ضربه ضد به صورت من اینطوری
تو کوچه پس کوچه‌های شهر شام چکمه روی بالم افتاد اینطوری
یکی دید رمق نموند تو پاهام بی ادب اومد هُلم داد اینطوری
تا خجالتم بدن زنای شام هی به من اشاره کردند اینطوری
جلوی چشم عمو میون راه پیرهنم رو پاره کردند اینطوری
کمرم شکسته از غصه بابا خم شده رو سرم آوار اینطوری
میدونی که بدتر از اینا چیه هو شدم میون بازار اینطوری
با سر اومدی به دیدنم ولی هیچ کجا بابا نمیاد اینطوری
گریه‌ی زیاد امونمو برید نفسم بالا نمیاد اینطوری
همه سنگ از روی پشت بوم زدند ناز دخترو خریدن اینطوری
موهایی که عمه بافته بود برام شمر و حرمله کشیدن اینطوری
کمرم شکسته از غصه بابا خم شده رو سرم آوار اینطوری
میدونی که بدتر از اینا چیه هو شدم میون بازار اینطوری
داره موهام یواش یواش شبیه مادرت سفید میشه
 ***
نکنه روبرومی خودتی یا عَمومی
نشناختمت هنوزم خودت بگو کدومی
صورت نصفه نیمه حال سرت وخیمه
به همه گفتم این سر تموم زندگیمه
خوش اومدی بابا
خونه ی دخترت امشب
مهمونم‌ شد سرت امشب
کنج خرابه
منو ببخش بابا
دخترت دیگه زیبا نیست
وقتی که دیگه بابا نیست چطور بخوابه
منو زدن، منو زدن دشمنت سرم ریخت
منو زدن، منو زدن صورتم به هم ریخت
تو رو زدن، تورو زدن نیزه ها و خنجر
تو رو زدن، تورو زدن پیش چشم مادر
***
خبر داری به کی پناه بردم
خبر داری که من کتک خوردم
بالای نی سرت رو که دیدم
اینجور برات بگم بابا مردم
بابا شنیدی بهم چیا گفتن
باور نمیکنی کیا گفتن
تو مسجد کوفه مسلمونا
تو بازار هم یهودیا گفتن
بابا کجا بودی میترسیدم
میدونی چند شبه نخوابیدم
بابا جونم میدونی چند روزه
اون روی ماهتو نبوسیدم
معلوم نبود به عمه‌ها میخورد
یا نه به اون تشت طلا میخورد
چوبی رو که بالا میرفت دیدم
اما نمیدیدم کجا میخورد
اون ماجرا رو تازه فهمیدم
تا این لبای زخمی رو دیدم
حالا لب خشک منم سرخه
از بس لب خونی تو بوسیدم
بابا بابا بابا