عاشورای عاشقا رسید (روضه) - محمد حسین حدادیان
عاشورای عاشقا رسید
گریه کن های رقیه اومدن
آی سادات کجای مجلسید
اشبه الناس به زهرا رو زدن
عمه فریاد کشید
موی منو باد کشید بابا
اونکه سر برید ازت
سر من داد کشید
بسم الله
همونی که ازم پدرم رو گرفت
با یه عده حرومی دور حرم رو گرفت
تو نبودی به زور معجرم رو گرفت
اومدم فرار کنم موی سرم رو گرفت
خون شد دلت تا قاتلت
گرفت ز پشت موهامو کشید
آخ بابایی با دستایی که تو رو کشت موهامو کشید
بابا سخت درد زخم وا شده
بابا استخوون جا به جا شده
تو راهم زد اما
تو خوابم زد اما
دقیقا مثل من
ربابم زد اما
سه ساله با زن فرق داره
بدن با بدن فرق داره
تو راه تازه فهمیدم که
زدن با زدن فرق داره
منو بد زد بابا
با لگد زد بابا
به شدت زد بابا
تو صورت زد بابا
روی دستام رد طنابم بود اما
کنار تشت زر شرابم بود
میریخت جلو چشای ترت
ته پیالشو رو سرت ریخت
تو بزم می یکی منو نشون میداد
یزید سرو تکون میداد
عمه اگر نبود...
تو خرابه چادرش هنوز سرش بود یه نگاه کرد دید خودشه و باباش دور و برش رو دید عمه نگاه نکنه
گوشه چادرش رو کنار زد گفت بابا من فقط یکم موهام سوخته همین ، دیری نگذشت یه دفعه زینب دید رقیه افتاد دوید اومد (حاج منصور میگفت تنها جای که دست حضرت زینب باز بوده خرابه بوده) شونه رقیه رو گرفت عمه پاشو عمه پاشو داره خواهرت نگاه میکنه عمه پاشو چی جواب مادرت رو بدم عمه جون من پاشو
دیگه دستام بخدا جون نداره
دخترت خیلی گرفتار شده
یه چیزی میگم به هیچ کسی نگو
چشام از گرسنگی تار شده
ای که جان سه ساله ات بابا
به نگاه تو بستگی دارد
گر به پای تو برنمیخیزم
چند جایم شکستگی دارد
سرم بابا انقدرم منو زدن کمرم بابا
نزار ازت دور بشم بدون تو میمیرم
یه اربعین نیام حرم
به جون تو میمیرم
سلام آقا که الان رو به روتونم
من اینجامو زیارت نامه میخونم