Update Required
To play the media you will need to either update your browser to a recent version or update your
Flash plugin.
متن اشعار
همه شادند دخترت گریان
همه خوابند و دخترت بیدار
خیلی امروز مردم این شهر
دادنم با نگاهشان ازار
دخترت را ببر به همراهت
خسته از دست روزگار شده
یا که تشخیص تو شده مشکل
یا دو چشم رقیه تار شده
گر به دور سرت نمی گردم
پر پرواز من شکسته شده
مثل سابق زبان نمیریزم
دو سه دندان من شکسته شده
وسط ازدحام و خنده شام
بغض تنهایی ام ترک میخورد
هر کجایی که گریه میکردم
عمه ام جای من کتک میخورد
دختری چندکوچه بالا تر
تا من و رخت پاره ام را دید
بین دستش عروسکی ام داشت
به من و حال روز من خندید
میکشم دست بر سر و رویت
چقدر پلک تو ورم دارد
بر لبت زخم تا بخواهم هست
ولی انگار بوسه کم دارد
انقدر روی خار ها رفتم به خدا
هر دو پای من زخم است
لرزش دست من طبیعی نیست
نوک انگشت های من زخم است
______________
دیر اومدی بابا حق داری که
دخترت و به جا نمیاری
دیر اومدی بابا خدا رو شکر که
عمو رو اینجا نمیاری
دیر اومدی بابا برا چی شیر خواره رو
پیش ما نمیاری دیر اومدی بابا
دم سحر اومدی چه بی خبر اومدی
تنت کجا مونده که فقط با سر اومدی
درد دلام زیادن به جون ما افتادن
هر کاری کردم بابا سرت رو پس ندادن
دیر اومدی بابا نمیدونی تو این سفر چی سرم اومده
دیر اومدی بابا هر کی که از راه رسیده دخترت و زده
دیر اومدی بابا انقدر برات بگم که زجر بی حیا بده
چه بی هدف می کشید به هر طرف می کشید
من و برا کینه از شاه نجف می کشید
بعد تو از غم پرم خیلی ازت دلخورم
انقده خوردم زمین خاکی شده چادرم
همه خوابند و دخترت بیدار
خیلی امروز مردم این شهر
دادنم با نگاهشان ازار
دخترت را ببر به همراهت
خسته از دست روزگار شده
یا که تشخیص تو شده مشکل
یا دو چشم رقیه تار شده
گر به دور سرت نمی گردم
پر پرواز من شکسته شده
مثل سابق زبان نمیریزم
دو سه دندان من شکسته شده
وسط ازدحام و خنده شام
بغض تنهایی ام ترک میخورد
هر کجایی که گریه میکردم
عمه ام جای من کتک میخورد
دختری چندکوچه بالا تر
تا من و رخت پاره ام را دید
بین دستش عروسکی ام داشت
به من و حال روز من خندید
میکشم دست بر سر و رویت
چقدر پلک تو ورم دارد
بر لبت زخم تا بخواهم هست
ولی انگار بوسه کم دارد
انقدر روی خار ها رفتم به خدا
هر دو پای من زخم است
لرزش دست من طبیعی نیست
نوک انگشت های من زخم است
______________
دیر اومدی بابا حق داری که
دخترت و به جا نمیاری
دیر اومدی بابا خدا رو شکر که
عمو رو اینجا نمیاری
دیر اومدی بابا برا چی شیر خواره رو
پیش ما نمیاری دیر اومدی بابا
دم سحر اومدی چه بی خبر اومدی
تنت کجا مونده که فقط با سر اومدی
درد دلام زیادن به جون ما افتادن
هر کاری کردم بابا سرت رو پس ندادن
دیر اومدی بابا نمیدونی تو این سفر چی سرم اومده
دیر اومدی بابا هر کی که از راه رسیده دخترت و زده
دیر اومدی بابا انقدر برات بگم که زجر بی حیا بده
چه بی هدف می کشید به هر طرف می کشید
من و برا کینه از شاه نجف می کشید
بعد تو از غم پرم خیلی ازت دلخورم
انقده خوردم زمین خاکی شده چادرم