Update Required
To play the media you will need to either update your browser to a recent version or update your
Flash plugin.
متن اشعار
علی هر وقت بچه های یتیم کوفه سیر بودن سرشو رو بالشت میزاشت .
علی طاقت نداشت یه بچه یتیم گرسنه بمونه.
من یه اشاره میکنم حقش ادا شد ادامه میدم ولله بر میگردونم.
علی جان میگن بچه عزیز اما نوه خیلی عزیزتر از بچس
علی جان همه بچه ها رو سیر میکردی کجا بودی یه شب تو خرابه نوه ی سه سالت هی میگفت بابا دلم درد میکنه
بابا از گرسنگی دارم میمیرم
برای شما میخونم شما حقشو ادا میکنید
یادته شب 21 ام گفتم
سر تو تنور بردن ، سری که توی تنور باشه بوی نون میگیره
تا سر و آوردن خرابه گفت من که غذا نخواستم
من بابامو میخوام
گفتن دختر بابات تو همین تشت
روپوش کنار زد یه وقت دید سر بریده بابا
یه نگاه کرد
کدوم نانجیبی دندوناتو شکسته
کی رگ گردنتو بریده
بلند بگو
حسین
حسین
حسین
قصه تا حالا شنیدی؟
میخوای قصه بگم؟
یه روز یه باغبون بود
که خیلی مهربون بود
یه باغی داشت که عشق زمین و آسمون بود
یه روز یه عده گلچین
گلخونشو سوزوندن
میون اون همه گل
سه چارتا غنچه موندن
تو غنچه های لاله
یه غنچه بود سه ساله
همیشه غرق شبنم
همیشه غرق ناله
یه عده میرسیدن
دنبالش میدویدن
الهی بمیرم اونو
رو خارا میکشیدن
دختر نداری نمیدونی
دختر زمین بخوره زود دستشو به بابا نشون میده
تا سرو دید گفت بابا گوشم درد میکنه
بابا یادگاری علی اکبر بردن
دختر بچه عاشق برادر کوچیکترشه
گفت بابا به من بگو از علی اصغر چه خبر
دست گدایی رو بالا بیار بلند بگو حسین
حسین
حسین
تو میگی نخون ولی من میخونم
یه شب توی خرابه خواب بود و خواب گل دید
صدای ناله ی اون به آسمونا رسید
یه وقت تو گریه هاش دید
در خرابه باز شد
سر گل رو آوردن
خرابه کربلا شد
دستای کوچولو با اون ناخونای شکسته
سرو گذاشت رو زانوش
زبون به شکوه باز کرد
عزیز من گل من کی سرتو جدا کرد ؟
حسین
حسین
حسین
علی طاقت نداشت یه بچه یتیم گرسنه بمونه.
من یه اشاره میکنم حقش ادا شد ادامه میدم ولله بر میگردونم.
علی جان میگن بچه عزیز اما نوه خیلی عزیزتر از بچس
علی جان همه بچه ها رو سیر میکردی کجا بودی یه شب تو خرابه نوه ی سه سالت هی میگفت بابا دلم درد میکنه
بابا از گرسنگی دارم میمیرم
برای شما میخونم شما حقشو ادا میکنید
یادته شب 21 ام گفتم
سر تو تنور بردن ، سری که توی تنور باشه بوی نون میگیره
تا سر و آوردن خرابه گفت من که غذا نخواستم
من بابامو میخوام
گفتن دختر بابات تو همین تشت
روپوش کنار زد یه وقت دید سر بریده بابا
یه نگاه کرد
کدوم نانجیبی دندوناتو شکسته
کی رگ گردنتو بریده
بلند بگو
حسین
حسین
حسین
قصه تا حالا شنیدی؟
میخوای قصه بگم؟
یه روز یه باغبون بود
که خیلی مهربون بود
یه باغی داشت که عشق زمین و آسمون بود
یه روز یه عده گلچین
گلخونشو سوزوندن
میون اون همه گل
سه چارتا غنچه موندن
تو غنچه های لاله
یه غنچه بود سه ساله
همیشه غرق شبنم
همیشه غرق ناله
یه عده میرسیدن
دنبالش میدویدن
الهی بمیرم اونو
رو خارا میکشیدن
دختر نداری نمیدونی
دختر زمین بخوره زود دستشو به بابا نشون میده
تا سرو دید گفت بابا گوشم درد میکنه
بابا یادگاری علی اکبر بردن
دختر بچه عاشق برادر کوچیکترشه
گفت بابا به من بگو از علی اصغر چه خبر
دست گدایی رو بالا بیار بلند بگو حسین
حسین
حسین
تو میگی نخون ولی من میخونم
یه شب توی خرابه خواب بود و خواب گل دید
صدای ناله ی اون به آسمونا رسید
یه وقت تو گریه هاش دید
در خرابه باز شد
سر گل رو آوردن
خرابه کربلا شد
دستای کوچولو با اون ناخونای شکسته
سرو گذاشت رو زانوش
زبون به شکوه باز کرد
عزیز من گل من کی سرتو جدا کرد ؟
حسین
حسین
حسین