Update Required
To play the media you will need to either update your browser to a recent version or update your
Flash plugin.
متن اشعار
از بس که پشت ناقه عریان دویده بود
رنگ رخ لطیف و کبودش پریده بود
از بس که گریه کرد صدایش گرفته بود
مانند مادرش قد او هم خمیده بود
دشمن نه این که صورت او را کبود کرد
حتی تمام گیسوی او را کشیده بود
این که تمام موی سر او سفید شد
حتما صدای داد کسی را شنیده بود
در راه عشق بازی با راس روی نی
سیلی و تازیانه به جانش خریده بود
دیگر توان نداشت سرش درد می گرفت
انگار از تمامی عالم بریده بود
اصلا تمام پیکر او زخم دیده است
جان نمانده اش به لبانش رسیده بود
هر تازیانه روی تن همچو یاس او
تصویر باغ سرخ و کبودی کشیده بود
در شام هر که داشت پدر طعنه می زدش
طعم یتیم بودنش از انجا چشیده بود
وقتی که دید مادر خود گفت ای پدر
ای کاش دخترت رخ مادر ندیده بود
رنگ رخ لطیف و کبودش پریده بود
از بس که گریه کرد صدایش گرفته بود
مانند مادرش قد او هم خمیده بود
دشمن نه این که صورت او را کبود کرد
حتی تمام گیسوی او را کشیده بود
این که تمام موی سر او سفید شد
حتما صدای داد کسی را شنیده بود
در راه عشق بازی با راس روی نی
سیلی و تازیانه به جانش خریده بود
دیگر توان نداشت سرش درد می گرفت
انگار از تمامی عالم بریده بود
اصلا تمام پیکر او زخم دیده است
جان نمانده اش به لبانش رسیده بود
هر تازیانه روی تن همچو یاس او
تصویر باغ سرخ و کبودی کشیده بود
در شام هر که داشت پدر طعنه می زدش
طعم یتیم بودنش از انجا چشیده بود
وقتی که دید مادر خود گفت ای پدر
ای کاش دخترت رخ مادر ندیده بود