کانون فرهنگی مذهبی بغض

از سفر آمدی و روشن شد

حاج محمود کریمی
1
از سفر آمدی و روشن شد  از سفر آمدی و روشن شد
0
از سفر آمدی و روشن شد  از سفر آمدی و روشن شد
1
دانلود
متن اشعار
از سفر آمدی و روشن شد
چشم هايی كه تارتر شده اند
از سفر آمدی به جمعی كه
همگی دست بر كمر شده اند
آمدی تا بگويیم بر نی
نشده دخترت فراموشت
شانه ام ياريم اگر كه كند
می شود دستهايم آغوشت
زخم های تو را شمردم كه
یک به یک نذر بوسه ای دارم
چه قدر زخم بر لبت داری
چه قدر بوسه من بدهكارم
با همان بوی سيب و آن لبخند
در شبی سوت و كور آمده ای
رنگ و رويت ولی عوض شده است
تو مگر از تنور آمده ای
بعد از اين دست بادها ندهم
گيسوان تو را كه شانه كنند
من نمردم كه سنگ ها هر بار
زخم پيشانيت نشانه كنند
رنگ و رويم پريده می دانی
چند روزی گرسنه خوابيدم
شده كوتاه چادرم يعنی
خويش را بين شعله ها ديدم
دختران، گرم بازی اما من
با عمو حرف می زدم آرام
گله از چشم های نامحرم
از يتيمی، از آن همه دشنام
دختری كه مقابلم انداخت
باز هم نان پاره ی خود را
جان بابا به گوش او ديدم
هر دوتا گوشواره ی خود را
گيسوانی كه داشتم روزی
كربلا تا به شام كم كم سوخت
خواستم تا كه شعله بردارم
نوک انگشتهای من هم سوخت
لكنتم بيشتر شده، خوب است
لكنت دخترانه شيرين است
لهجه ام را ببين عوض شده است
چه قدر دست زجر سنگين است
من را ببخش اگر که لکنت زبان گرفتم
بابا شکسته دستی دندان شیری ام را
دو زلفونت بود تار ربابم
چه می خواهی از این حال خرابم
تو که با مو سر یاری نداری
چرا هر نیمه شب آیی به خوابم
سر بالای نی ندیده بودم
حالا دیدم
  حجم فایل : 2.8 مگابایت
 
 
دانلود