متن اشعار
رانده ام از دیده ی مجروح امشب خواب را
میهمان دیده کردم تا سحر مهتاب را
گرچه بی فیض از حضور یار بودم مدتی
کرده ام آرام با یادش دل بی تاب را
در دریای ولایم ساحل امید کو ؟
مردم از بس خورده ام شلاق این گرداب را
شد حدیث رزم من افزون تر از جنگاوران
گرچه طفلم من ندارم قدمت اصحاب را
پای مجروحم ندارد تاب ، برخیزم ز جا
ای پدر سیلی نبرده از سرم آداب را
باغبان عشق رفتی تا بهشت آرزو
دست گلچین از چه دادی غنچه ی شاداب را
اجر ذکرت را رخم از ضربه ی سیلی گرفت
پاک کن با دست خود از چهره ام خوناب را ؟
طاق ابروی تو محراب نماز عمه بود
ای پدر جان کی شکسته حرمت محراب را ؟
تشنه می میرم به یاد کام عطشانت پدر
تا کنم رسوای داغ تو به عالم آب را
میهمان دیده کردم تا سحر مهتاب را
گرچه بی فیض از حضور یار بودم مدتی
کرده ام آرام با یادش دل بی تاب را
در دریای ولایم ساحل امید کو ؟
مردم از بس خورده ام شلاق این گرداب را
شد حدیث رزم من افزون تر از جنگاوران
گرچه طفلم من ندارم قدمت اصحاب را
پای مجروحم ندارد تاب ، برخیزم ز جا
ای پدر سیلی نبرده از سرم آداب را
باغبان عشق رفتی تا بهشت آرزو
دست گلچین از چه دادی غنچه ی شاداب را
اجر ذکرت را رخم از ضربه ی سیلی گرفت
پاک کن با دست خود از چهره ام خوناب را ؟
طاق ابروی تو محراب نماز عمه بود
ای پدر جان کی شکسته حرمت محراب را ؟
تشنه می میرم به یاد کام عطشانت پدر
تا کنم رسوای داغ تو به عالم آب را