متن اشعار
همينكه كنج خرابه خدا خدا كردم
امام عاطفه را تا سحر صدا كردم
نه اينكه شكوه كنم از كبوديِ رويم
گلايه از دو يهوديِ بي حيا كردم
خرابه، با نفَس و گريه هاي ممتد خود
چه وحشتي به دل اشقيا به پا كردم
صداي گرية من در خرابه باعث شد
به حال عمه در آن معركه دعا كردم
خلاصه عاقبت از ره مسافرم آمد
خلاصه حاجت خود را خودم روا كردم
اگر چه چهره كبودم شبيه مادرتان
خوشم كه حقِّ علي را كمي ادا كردم