متن اشعار
دیده بگشا که دلم تنگ تر از تنگ شده
سر تو از چه به خون و تن تو رنگ شده
دیده بگشا و ببین رنج اسیری بر ما
بین کوفی سر گوشواره ی ما جنگ شده
بر نوک نیزه سرت بود و تنت بر صحرا
جسم پامال و سرت هجمه ی صد سنگ شده
شبی از ناقه فتادم به دو چشمم دیدم
قد من؛ فاطمه و عمه هماهنگ شده
خواب دیدم که شبی بوسه زدی بر رویم
دیده بگشا که دلم تنگ تر از تنگ شده