متن اشعار
من نهاله سه ساله ای بودم
زیر بار غمت خمیده شدم
مثل گل بودم و ولی افسوس
به روی دست عمه چیده شدم
صورتم مثل ماهِ شب زیبا
گیسوانم حکایت شب یلدا
در زمستان بی کسی اما
ناله کردم پر از سپیده شدم
به گناهی که دخترت هستم
کاملاً شکل مادرت هستم
در هجوم سپاه نامردی
ضربه ها خوردم و شهیده شدم
کوفه رفتم به چشم های پر آب
شام رفتم به بزم تلخ شراب
روی دستم نشسته ردّ طناب
به خدا هر طرف کشیده شدم
دست دشمن که می رود بالا
می گذارم دو دست خود بر سر
جان بابا عجیب می ترسم
مثل یک آهوی رمیده شدم
من که چشم و چراغ تو بودم
شاخه ی یاس باغ تو بودم
بس که آبم نداده گل چینم
مدتی می شود تکیده شدم
از خرابه عجیب خسته منم
مرغک بال و پر شکسته منم
تو مرا می بری خبر دارم
من برای تو آفریده شدم