کانون فرهنگی مذهبی بغض

ابر مستی تیره گون شد باز بی حد گریه کرد - غزل مصیبت

 ابر مستی تیره گون شد باز بی حد گریه کرد - غزل مصیبت  ابر مستی تیره گون شد باز بی حد گریه کرد - غزل مصیبت
0
 ابر مستی تیره گون شد باز بی حد گریه کرد - غزل مصیبت  ابر مستی تیره گون شد باز بی حد گریه کرد - غزل مصیبت
 
متن اشعار

 ابر مستی تیره گون شد باز بی حد گریه کرد
با غمت گاهی نباید ساخت باید گریه کرد
امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تو را
از تو گفتم با دلم کوتاه آمد گریه کرد
ای که از بوی طعام خانه ها خوابت نبرد
مادرم نذر تو را هر وقت «هم زد» گریه کرد
با تمام این اسیران فرق داری، قصّه چیست؟
هر کسی آمد به احوالت بخندد گریه کرد
از سر ایمان به داغت گاه می گویم به خویش
شاید آن شب «زجر» هم وقتی تو را زد گریه کرد
وقت غسلت هم به زخم تو نمک پاشیده شد
آن زن غسّاله هم اشکش در آمد گریه کرد