حالا اومدی حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی (واحد) - حسین طاهری

حالا اومدی حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی
حالا که بار سفر بستم از این دنیا اومدی
عمو عباسو نیاوردی چرا تنها اومدی
بابایی خیال کردی قهرم حالا اومدی واسه آشتی
نمیگی چرا رفتی و مارو تنها گذاشتی عزیزم
بابایی بابایی


از غصه پرم خیلی از نبودنه داداش علی اصغر دلخورم
عمو عباسم نباشه من همش سیلی میخورم
افتادم روی زمین ولی نیفتاده چادرم
بابایی رقیه بمیره که بالای ابروت کبوده
مگه گریه کردی که اینجور سرو روت کبوده عزیزم