دختری شاداب بودم رنج و غم آموختم (زمینه روضه) - محمد حسین حدادیان

دختری شاداب بودم رنج و غم آموختم
آنچه می بایست را با سن کم آموختم

پیکرم افتاد اسم تو نیفتاد از لبم
فاطمی سینه زدن پای علم آموختم

میگرفتم چادر خود را به دندان مثل مشک
استقامت را ز سردار حرم آموختم

گوشوارم را خودم دادم به دختر های شام
من ز حاتم بخشی شاه کرم آموختم

من فقط تا ده بلد بودم که بشمارم ولی
تا هزار و نهصد و پنجاه هم آموختم
گمشدم یا نور گفتم مادرت از ره رسید

یا نور داره زجر میرسه از دور
نمونده چاره ای واسم وای عمو عباسم
داره میلرزه دست و پام از حرفای روی لبش
واویلا میسوزه هنوز جای سیلی دیشبش
رو چشمامه کبودی بابا
وای از مرد یهودی بابا
مادر اومد نبودی بابا
مُردم مثل مادرت کتک خوردم
نمیشه درد من آروم
شکسته شد پهلوم
از بالای نی رو سرم
میریزه خون حنجرت
سیلی خوردم از ساربان
تو دستش بود انگشترت

همونی که ازم پدرم رو گرفت
با یه عده حرومی دور حرم رو گرفت
تو نبودی به زور معجرم رو گرفت
اومدم فرار کنم موی سرم رو گرفت

الشام ، خیزرون و صورت بابام
رقیه دخترت جون داد
سر رو زمین افتاد
چی بگم از بزم  حرام
نامحرم بود و زینبت
هرچی که میگفتم نزن
محکم تر میزد رو لبت

درد و عذابو
گذاشت کنار سر تو جام شرابو

از عمد مادرو پیش پسر زدن
از عمد با لگد محکم به در زدن