خيلي دلم تنگ شده واست بابا (لطمه زنی) - علیمی

خیلی دلم تنگ شده واست بابا
دلتنگتم با همه وجودم
چجور دلت میاد پیشم نمیای
من که برات دختر خوبی بودم

دلم گرفته بابا از زمونه
دلم گرفته بابا از روزگار
دل ربابم مث من گرفته
داری میای داداش علی رم بیار

اگه بیای حال منم خوب میشه
اگه بیای پائیزمون بهاره
قول بده اومدی برام بخندی
قول میدم اینجا کسی چوب نداره

بابامی با همین سر بریده
منم هنوز دخترتم مگه نه
یادته دوس داشتی زود بزرگ شم
ببین مث مادرتم مگه نه

عروسکم گم شده توی صحرا
هیشکی دیگه ازش خبر نداره

معجرم را بردند
رفتی و چادر من روی سرم را بردند
مثل گودالی که آمدند و همه چیز پدرم را بردند

گریه کردم بابا
بس که فریاد کشیدن سرم را بردند
پیش چشم عباس سر بازار همه اهل حرم را بردند

رسید بابا جان
همان که موی تو را میکشید بابا جان
چقدر محکم زد بگو به عمع کع خوابم پرید بابا جان

برید امانم را
همان که راس تو را می برید بابا جان
یا ابتا یا ابتا

تو توی گودالی
به سوی خیمه چرا می دوید بابا جان
کنیز یعنی چه چه بود این که رقیه ات شنید بابا جان

تمام شد عمه
همین که وارد بزم حرام شد عمه
یزید میخندید
ببین که با چه کسی هم کلام شد

عمه کمکم کن میخوام پاشم از جا
توی بغل من حالا سر بابا
قلوبنا محزون
عمتی المظلوم