Update Required
To play the media you will need to either update your browser to a recent version or update your
Flash plugin.
متن اشعار
دوره غربت دلم سر شد
آسمان و زمین منور شد
حال و روز خراب دیروزم
با کرامات عشق بهتر شد
دام و دانه نشان من دادند
خود به خود این دلم کبوتر شد
مثل یک آسمان بارانی
چشمم از شوق مقدمش تر شد
بار دیگر حسین بابا شد
و عروس مدینه مادر شد
دختری را که عمه بوسیده
روی دست حسین خوابیده
آمده دختری که باباییست
حال و روز پدر تماشاییست
چقد کودکانه تا دم صبح
عمه گرم نوای لالایی ست
بین گهواره ی دو دست عمو
چه پری قشنگ و زیباییست
بی جهت دل نبرده از بابا
چقد خنده هاش زهراییست
حضرت فاطمه دوباره رسید
قد و بالای او چه رویاییست
باید این ناز را عمو بخرد
دخترک آمده که دل ببرد
ماه شب های خانه رویش بود
عطر یاسی میان مویش بود
گل سر داشت از ستاره شب
عالمی مست های و هویش بود
هر زمانی که میل بازی داشت
به روی شانه ی عمویش بود
چادرش را چه ناز سر میکرد
بوسه های پدر به رویش بود
علی اکبر شبانه می آمد
پیش خواهر و قصه گویش بود
رشته جان عمه گیسویش
هدیه های عمو النگویش
دختری که نگار بابا بود
در نگاهش هزار دریا بود
صورتش را نسیم میبوسید
صورتی را که مثل زهرا بود
کس ندیدس که زمین بخورد
جایگاهش همیشه بالا بود
همه عمر را سه سالی شد
که برای بهار معنا بود
قصه بابی کسی تبانی کرد
آرزوهاش را خزانی کرد
آسمان و زمین منور شد
حال و روز خراب دیروزم
با کرامات عشق بهتر شد
دام و دانه نشان من دادند
خود به خود این دلم کبوتر شد
مثل یک آسمان بارانی
چشمم از شوق مقدمش تر شد
بار دیگر حسین بابا شد
و عروس مدینه مادر شد
دختری را که عمه بوسیده
روی دست حسین خوابیده
آمده دختری که باباییست
حال و روز پدر تماشاییست
چقد کودکانه تا دم صبح
عمه گرم نوای لالایی ست
بین گهواره ی دو دست عمو
چه پری قشنگ و زیباییست
بی جهت دل نبرده از بابا
چقد خنده هاش زهراییست
حضرت فاطمه دوباره رسید
قد و بالای او چه رویاییست
باید این ناز را عمو بخرد
دخترک آمده که دل ببرد
ماه شب های خانه رویش بود
عطر یاسی میان مویش بود
گل سر داشت از ستاره شب
عالمی مست های و هویش بود
هر زمانی که میل بازی داشت
به روی شانه ی عمویش بود
چادرش را چه ناز سر میکرد
بوسه های پدر به رویش بود
علی اکبر شبانه می آمد
پیش خواهر و قصه گویش بود
رشته جان عمه گیسویش
هدیه های عمو النگویش
دختری که نگار بابا بود
در نگاهش هزار دریا بود
صورتش را نسیم میبوسید
صورتی را که مثل زهرا بود
کس ندیدس که زمین بخورد
جایگاهش همیشه بالا بود
همه عمر را سه سالی شد
که برای بهار معنا بود
قصه بابی کسی تبانی کرد
آرزوهاش را خزانی کرد