موهات بهم میریزه صورتت ولی هنوز مثل ماهه (واحد) - عطایی

موهات بهم میریزه صورتت ولی هنوز مثه ماهه
نگاه کن از روی نی تا به خونه برسیم چقدر راهه

چقدر راهه اینجا تا چشمم میبینه بیابونه
چقدر راهه توشه مسیر من پای پر خون
دلم تنگه بابا خدا میدونه

هر کجا رفتم یه نیزه راهمو بست
ولی من که دست نمیزارم روی دست
دل خوشیم اینه که سایه ات رو سرم هست

بیا بابا بیا بابا بیا بابا

صدات زدم همیشه دیگه از این شامیا نمیترسم
مگه میخواد چی بشه از کسی بجز خدا نمیترسم

نمیترسم نصف شب تو دشت و صحرا نمیترسم
نمیترسم یکمم از این نامردا نمیترسم
من از هیچی تو دنیا نمیترسم

ترسم من اینه که قدرتو ندونم
تو بری سفر من از تو جا بمونم
منو دوری از تو بابا نمیتونم

بیا بابا بیا بابا

وقتشه دیگه بیا برای سفر بابا من آمدم
نبین که چند روزیه واسه زخمای پا از پا افتادم

من آمادم به دلم افتاده همسفریم امشب
من آمادم قول بده که با خودت ببریم امشب
بریم چادر نماز بخریم امشب

پر چادرم تو آتیش حرم سوخت
عمه اومد چادرم فقط یکم سوخت
یادگاری تو بود خیلی دلم سوخت
بیا بابا