سر بابامو بریدن (زمینه) - علیمی
سر بابامو بریدن
منو به اسیری بردن
حال روز منو اینجا
دیگه کیه که ندونه
آخه بگو به من عمه
سری که باشه رو نیزه
توی این یه ماهه از اون سر
دیگه چیزی نمیمونه
برای این سه ساله
همین سرو آوردن
مسافر تنورو
به دست من سپردن
وای بابا بابا
وای بابا بابا
حالا منمو تویی
حالا منم و سرت
حالا تو بیا بشین
روی پای دخترت
وای بابا بابا
وای بابا بابا
یادته بابا میگفتی
یه روزی توی مدینه
دست مادرو شکستن
جلوی چشای حیدر
اگر بیای و ببینی
حال و روز اسیرا رو
برای تو میشه تازه
داغ روضه های مادر
ببین شبیه زهرا
منم قدم خمیده
باور کن از مصیبت
همه موهام سپید
وای بابا بابا
وای بابا بابا
حالا شنیدی ازم
روضه های مادرو
بیا و برام بخون
لالایی آخرو
حالا منم و تویی
حالا منم و سرت
حالا تو بیا بشین
روی پای دخترت
بی خداحافظی رفتی
نه تو بودی نه عمو بود
وسط آتیش خیمه
معجر و موی سرم سوخت
آواره توی بیابون
به روی خار مغیلان
سراغتو میگیرفتم
که یه دفعه کمرم سوخت
برام شده یه کابوس
صدای تازیونه
لگد زدن منو هی
بی عذر و بی بهونه
وای بابا بابا
وای بابا بابا
حالا که دیدی چی بود
سوغاتی این سفر
حالا دیگه وقتشه
منو باخودت ببر
وای بابا بابا
وای بابا بابا