قسم به اشک یتیمان تنها (نوحه) - طاهری
قسم به اشک یتیمان تنها
به بی تابی از هجر بابا
به احوال اولاد زهرا
حسین تنهاست
الشام الشام
جان بر لب رسیده از جور ایام
میمیرد سه ساله ای آرام آرام
دختر زهرا رقیه خانوم
ام ابیها رقیه خانوم
دلم شد از شوق رفتن لبالب
سفرشد تمام عمه زینب
به دامان من نیمه ی شب سر بابا
رفتم از حال
این ویرانه میشود مثل گودال
من جان میدهم برای استقبال
خدانگهدار که رهسپارم
شبیه بابا کفن ندارم
بابا ببین شکسته اگر پهلوی من
کبودست اگر بازوی من
شده رنگ نیلی روی من
چنان زهراست
من بیمارم آه ای عمه جان
ببین حال زارم
این سر را نمیتوانم بردارم
آخه نمانده دیگر رمق به دستم
شبیه هر شب گرسنه هستم