من آن شمعم که آتش بس که آبم کرد خاموشم من آن شمعم که آتش بس که آبم کرد خاموشم

من آن شمعم که آتش بس که آبم کرد خاموشم

حاج سید مجید بنی فاطمه
2
من آن شمعم که آتش بس که آبم کرد خاموشم من آن شمعم که آتش بس که آبم کرد خاموشم
+1
من آن شمعم که آتش بس که آبم کرد خاموشم من آن شمعم که آتش بس که آبم کرد خاموشم
1
دانلود
من آن شمعم که آتش بس که آبم کرد خاموشم
همه کردند غیر از چند پروانه فراموشم
اگر بیمار شد کس گل برایش میبرند و من
به جای دست گل باشد سر بابا در آغوشم
پس از قتل تو از لب تشنه ها آزاد شد بر ما
شرار اتش است این آب بر کامم نمینوشم
تورا در بوریا پوشند و جسم کفن گردد
به جان مادرت هرگز کفن بر تن نمیپوشم
دوباره از سقیفه دست آن ظالم برون امد
که مثل مادرم زهرا ز سیلی پاره شد گوشم
اگر گاهی رها میشد ز حبس سینه فریادم
به ضرب تازیانه قاتلت میکرد خاموشم
فراق یار و سنگ اهل شام و خنده دشمن
من اخر کودکم این کوه سنگین است بر دوشم
نگاه نافزت امشب کند باهستیم بازی
گه از تن میستاند جان گه از سر میبر هوشم
اه سه ساله ی حسین