Update Required
To play the media you will need to either update your browser to a recent version or update your
Flash plugin.
چوبی به لبت نشسته دیدم
ای دندان تو را شکسته دیدم
چشمان تو را پر اب دیدم
وای دور سر تو شراب دیدم
خونین شدن سرت رو دیدم
جان کندن دخترت رو دیدم
عباس کجاست تا نشیند
رخسار کبود من ببیند
باز باران با ترانه
از دو چشمم دانه دانه
می چکد بر روی دامن
با بهانه بی بهانه
عمه برگردیم خانه
یادم اید روز دیرین
کودکی شاداب بودم
هر زمان خوابم میامد
روی دوش گرم اکبر خواب بودم
من عزیز شهر بودم
دختر ارباب بودم
با نشاط کودکانه
عمه برگردیم خانه
یادم اید در مدینه
صورتم چون یاس بودو
اقتدارم قد و بالای عمو عباس بودو
دست های مهربان
مهربان بابام بر روی سرم بودو
نه پایم پر ورم بود
به قول عمه زینب
قد و بالا و حجابم مثل زهرا مادرم بود
باز باران می چکد بر روی پایم
لرزه دارد دستهایم
عمه برگردیم خانه
یادم اید در بیابان یک شب افتادم ز ناقه
زجر زجرم داد تا از ره رسید و
زلف هایم را کشیدو
انچنان زد که
از ان پس
چشم هایم خوب چیزی را ندیدو
گوش من سنگین شد ورنگم پرید
چشم و لب خونین شد و چیزی نگفتم
او ولی زد بی بهانه عمه برگردیم خانه
کیست این کشته که جان همه قربان تنش
خاک صحرا، کفن و خون گلو، پیرهنش
مصحف فاطمه در قلزم خون افتاده
آیه آیه شده چون صفحه ی قرآن بدنش
چشم زهرا به سویش بود و گره خورد به هم
پنجه ی قاتل و گیسوی شکن در شکنش
او که با هر نفسش، جان به مسیحا می داد
چه گنه داشت؟ که شد سنگ جواب سخنش
ای دندان تو را شکسته دیدم
چشمان تو را پر اب دیدم
وای دور سر تو شراب دیدم
خونین شدن سرت رو دیدم
جان کندن دخترت رو دیدم
عباس کجاست تا نشیند
رخسار کبود من ببیند
باز باران با ترانه
از دو چشمم دانه دانه
می چکد بر روی دامن
با بهانه بی بهانه
عمه برگردیم خانه
یادم اید روز دیرین
کودکی شاداب بودم
هر زمان خوابم میامد
روی دوش گرم اکبر خواب بودم
من عزیز شهر بودم
دختر ارباب بودم
با نشاط کودکانه
عمه برگردیم خانه
یادم اید در مدینه
صورتم چون یاس بودو
اقتدارم قد و بالای عمو عباس بودو
دست های مهربان
مهربان بابام بر روی سرم بودو
نه پایم پر ورم بود
به قول عمه زینب
قد و بالا و حجابم مثل زهرا مادرم بود
باز باران می چکد بر روی پایم
لرزه دارد دستهایم
عمه برگردیم خانه
یادم اید در بیابان یک شب افتادم ز ناقه
زجر زجرم داد تا از ره رسید و
زلف هایم را کشیدو
انچنان زد که
از ان پس
چشم هایم خوب چیزی را ندیدو
گوش من سنگین شد ورنگم پرید
چشم و لب خونین شد و چیزی نگفتم
او ولی زد بی بهانه عمه برگردیم خانه
کیست این کشته که جان همه قربان تنش
خاک صحرا، کفن و خون گلو، پیرهنش
مصحف فاطمه در قلزم خون افتاده
آیه آیه شده چون صفحه ی قرآن بدنش
چشم زهرا به سویش بود و گره خورد به هم
پنجه ی قاتل و گیسوی شکن در شکنش
او که با هر نفسش، جان به مسیحا می داد
چه گنه داشت؟ که شد سنگ جواب سخنش