متن اشعار

بابا بگو کجایی
سخت جدایی
واویلتا واویلتا
واویلتا واویلتا
من و آه بارون
تو چشمای خیسم
دارم قصه هامو
واست مینویسم
با دست شکسته
با انگشت خستم
نوشتم فقط چشم
به راه تو هستم
بیا تا ببینم با چشمای تارم
منم توی دنیا یه بابایی دارم
بیا تا ببینم چقدر خوب و ماهی
صدامو شنیدی الانم توی راهی
از تو برام خاطره بود
خاطره شبایی
که سر میزاشتم روی پات
با صدای لالایی
واویلتا واویلتا
واویلتا واویلتا
من و آه دریا تو امواج سینم
دارم توی ساحل
یه کشتی میبینم
یه کشتی شکسته
پری های غمگین
که انگاری قهرن
با آبای شیرین
یه کشتی زخمی
تو گودال خون بود
یکی از پری ها
به دنبال اون بود
یکم خیره موندم
دیدم عمم اومد
همش میگه داداش
بده یک نشونه
از تو براش خاطره موند
خاطره یه پیرهن
که اونوهم حرومیا
درش آوردن از تن
واویلتا واویلتا
واویلتا واویلتا
من و آه مهتاب
که تو قلب ماه
بهم میگه بابات
ته قتلگاه
میتونم بفهمم
میدونم باباجون
سرت روی نیزه ست
تنت تو بیابون
منم موندم امشب
تو صحرای تاریک
یکی داره الان
بهم میشه نزدیک
گمونم که زجر
با اون تازیونش
الهی که آتیش
بیفته به خونش
بهم میگه
آهای تو که
برا بابات عزیزی
کجاست ببینه که دارم
میبرمت کنیزی
واویلتا واویلتا
واویلتا واویلتا