متن اشعار

من یه یتیمم بی حیا
اینو که میدونی نزن
به ما که میگی خارجی
توکه مسلمونی نزن تا نشنون نامحرما
حرفام یواشکی شده
رنگ کبود صورتم
با چادرم یکی شده
عاقبتش میشه همین
دختری که بابا نداشت
اگه نبود نیلی رخم
نشونی از زهرا نداشت
بابا خیلی تن خستم رنجیده
زود تر از من بوسیده
لبتو چوب جفا
از قول من
اگه عمومو دیدی
بگو که رقیه گفت
نبودی تو بی وفا
بابا جونم بابا بابا بابایی
از اون شبی کز غافله یکباره جاموندم بگم
یا که از اون آتیشی که توی خیمه سوزندم بگم
از چی بگم آروم بشم
از زخم جای سلسله
چیزی نمیخوام بشنوی
زبزم شام و هلهله
از خیلیا خوردم کتک
بزار نگم من زجرشو
درد و تحمل کردمو
میده خدا هم اجرشو
این آخرین
نفسم باید باشه
من بسم باید باشه
این همه رنج و بلا
کاش میبردن
بعد مرگم بابایی
منو خاکم میکردن
توی خاک کربلا
بابا جونم بابا بابا بابایی
حالا که آخر اومده
سحری بعد این شبا
باور بکن نمیخورم
غصه ی خودمو بابا
غصم برای عممه
نگاش مث دریا میشه
از طرفی راحت میشه
از طرفی تنها میشه

این دم رفتن چی بگم
که بابا غصم بیشتره
اثر کعبه نی ببین
رو تن عمم بیشتره
راضیم که عجل من می آید
بابای نازم باید فرصت رو از دست ندم
ای عمه جون
تویی بارون رحمت
میکنم رفع زحمت
حلالم کن
پر زدم
بابا جونم بابا بابا بابایی