Update Required
To play the media you will need to either update your browser to a recent version or update your
Flash plugin.
متن اشعار
یه شاخه ی یاس و قشنگ و زیبا
شکوفه داده و شکوفا شده
اومده مثل یک فرسته از راه
چشم و چراغ دل بابا شده
ز رنگ و بو برای خانواده
تداعی حضرت زهرا شده
تا کور بشه همیشه چشم بنی امیه
فاطمه اسمش ولی بهش میگن رقیه
این روزا زات حق بهش چونین گفت
هر چی بخوای محال دیر و زود کنه
باباش کریم همه ی عالمه
جون میکنه تا یاس رو نابود کنه
حضرت زینبه عمه جان ببین
اسفند اورده تا براش دود کنه
ببین از اون ور داداش
شبه پیمبر یواش
برای ذکر خواب او قران میخونه
تا کور بشه همیشه چشم بنی امیه
فاطمه اسمش ولی بهش میگن رقیه
یا رقیه یا رقیه یا رقیه
تموم این بی بی سه ساله
مثل یه باغ گل خوش اب و رنگ
یه چادر کوچولو دار رو سر
که بسته بر هر نخ او هزار دل
یک عمو جون او ابا کرامت
یک عمو جون او ابا فضائل
کاشکی خاک راه بودم زیر پای رقیه
یا که یه اسباب بازی تو دستای رقیه
یا رقیه یا رقیه یا رقیه
تا کور بشه همیشه چشم بنی امیه
فاطمه اسمش ولی بهش میگن رقیه
بعضی روزا پیش بابا و عمه
قدم میزد با چادر روی سر
عمه و ان یکاد میخوند و میگفت
وای که پارچه خانوم این دختر
باباش همین جوری که گریه میکرد
میگفت نیگاش کن شده مثل مادر
با این همه شباهت عزیز عالمین
هم دختر حسین و هم مادر حسین
تا کور بشه همیشه چشم بنی امیه
فاطمه اسمش ولی بهش میگن رقیه
یا رقیه یا رقیه یا رقیه
شکوفه داده و شکوفا شده
اومده مثل یک فرسته از راه
چشم و چراغ دل بابا شده
ز رنگ و بو برای خانواده
تداعی حضرت زهرا شده
تا کور بشه همیشه چشم بنی امیه
فاطمه اسمش ولی بهش میگن رقیه
این روزا زات حق بهش چونین گفت
هر چی بخوای محال دیر و زود کنه
باباش کریم همه ی عالمه
جون میکنه تا یاس رو نابود کنه
حضرت زینبه عمه جان ببین
اسفند اورده تا براش دود کنه
ببین از اون ور داداش
شبه پیمبر یواش
برای ذکر خواب او قران میخونه
تا کور بشه همیشه چشم بنی امیه
فاطمه اسمش ولی بهش میگن رقیه
یا رقیه یا رقیه یا رقیه
تموم این بی بی سه ساله
مثل یه باغ گل خوش اب و رنگ
یه چادر کوچولو دار رو سر
که بسته بر هر نخ او هزار دل
یک عمو جون او ابا کرامت
یک عمو جون او ابا فضائل
کاشکی خاک راه بودم زیر پای رقیه
یا که یه اسباب بازی تو دستای رقیه
یا رقیه یا رقیه یا رقیه
تا کور بشه همیشه چشم بنی امیه
فاطمه اسمش ولی بهش میگن رقیه
بعضی روزا پیش بابا و عمه
قدم میزد با چادر روی سر
عمه و ان یکاد میخوند و میگفت
وای که پارچه خانوم این دختر
باباش همین جوری که گریه میکرد
میگفت نیگاش کن شده مثل مادر
با این همه شباهت عزیز عالمین
هم دختر حسین و هم مادر حسین
تا کور بشه همیشه چشم بنی امیه
فاطمه اسمش ولی بهش میگن رقیه
یا رقیه یا رقیه یا رقیه