Update Required
To play the media you will need to either update your browser to a recent version or update your
Flash plugin.
متن اشعار
تار میبینم و انگار شده تیر تر از شب تیره سحرم
رفت ان روز پر از لبخندم
چه بگویم که چه امد به سرم
بابا بابا
تو که خود شاهد از نی بودی
بال ها شد هدف مشتی سنگ
رنگ رخسار خبر میدهد از
باز گشت غم یک کوچه ی تنگه
تو که خودت شاهد از نی بودی
چه کشیدم من از حرمله ها
از مغیلان بیابان که نپرس
چه کشیدم من از این ابله ها
بابا بیا منم ببر
تو که خودت شاهد از نی بودی
خون انیس جگر من می شد
تازیانه که می امد طرفم
عمه زینب سپر من میشد
تو که خودت شاهد از نی بودی
لام تا کام لبی باز نشد
اسکوتو گفت و شروع کرد سخن
بوهت زد شام لبی باز نشد
بگزریم از همه اینها
خبر از عمو عباس برایم داری
هوس دوش عمو را کردم
پای من از رمغ افتاد
چشم در چشم فلک میدوزم
سر شب نیت فالی دارم
در سرم خواب و خیال بابا ست
راستی از تو سوالی دارم
گیرم اصلا که سرم بی معجر
از بد حادثه گردید اما
دین فروشان به ظاهر مومن
چشم درویش نکردند چرا
مثل پیشانیت ای نیزه نشین
پا به پا هسفرت را زده اند
فقط ای کاش باشد کابوس
سر بازار سرت را زده اند
بابا جون بابا جون
سر بازار نگو صحبت بود
از النگو و لباسی پاره
خورد بر معجر من چوب حراج
بود در دست یکی گهواره
دیشب از ترس پریدم از خواب
نگران چه کنم بی تابم
رفت ان روز پر از لبخندم
چه بگویم که چه امد به سرم
بابا بابا
تو که خود شاهد از نی بودی
بال ها شد هدف مشتی سنگ
رنگ رخسار خبر میدهد از
باز گشت غم یک کوچه ی تنگه
تو که خودت شاهد از نی بودی
چه کشیدم من از حرمله ها
از مغیلان بیابان که نپرس
چه کشیدم من از این ابله ها
بابا بیا منم ببر
تو که خودت شاهد از نی بودی
خون انیس جگر من می شد
تازیانه که می امد طرفم
عمه زینب سپر من میشد
تو که خودت شاهد از نی بودی
لام تا کام لبی باز نشد
اسکوتو گفت و شروع کرد سخن
بوهت زد شام لبی باز نشد
بگزریم از همه اینها
خبر از عمو عباس برایم داری
هوس دوش عمو را کردم
پای من از رمغ افتاد
چشم در چشم فلک میدوزم
سر شب نیت فالی دارم
در سرم خواب و خیال بابا ست
راستی از تو سوالی دارم
گیرم اصلا که سرم بی معجر
از بد حادثه گردید اما
دین فروشان به ظاهر مومن
چشم درویش نکردند چرا
مثل پیشانیت ای نیزه نشین
پا به پا هسفرت را زده اند
فقط ای کاش باشد کابوس
سر بازار سرت را زده اند
بابا جون بابا جون
سر بازار نگو صحبت بود
از النگو و لباسی پاره
خورد بر معجر من چوب حراج
بود در دست یکی گهواره
دیشب از ترس پریدم از خواب
نگران چه کنم بی تابم