کانون فرهنگی مذهبی بغض

در دلش قاصدکی بود خبر می آورد

حاج محمود کریمی
3
در دلش قاصدکی بود خبر می آورد  در دلش قاصدکی بود خبر می آورد
0
در دلش قاصدکی بود خبر می آورد  در دلش قاصدکی بود خبر می آورد
3
دانلود
متن اشعار
در دلش قاصدکی بود خبر می آورد
دخترت داشت سر از کار تو در می آورد
غصه میخورد ولی یاد تو تسکینش بود
هر غمی داشت فقط نام پدر می آورد
او که میخواند تو را قافله ساکت میشد
عمه ناگه به میان حرف سفر می آورد
زن غساله چه میدید که با خود میگفت
مادرت کاش به جای تو پسر می آورد
شبا که مردم شام میخوابن
رقیه تا خود صبح بیداره
برای دیدن روی ماهت
ستاره ها رو هی میشماره
میگه عمه جون بخواب روی زانوی زینب
به چشمام میگم نخواب
بابام میاد امشب
غریبونه دارم میرم از این ویرونه
دگه سر اومده پیمونه
راستی ای ماه آسمون
راستی تو از تو آسمون
ببین بابای من کجاست
بهش بگو که دخترت
ساکن توی خرابه هاست
پیر شدم نیومدی
  حجم فایل : 5.3 مگابایت
 
 
دانلود