متن اشعار
بیست سالش شده ، چه محشر شد
خانمی دلربا و دلبر شد
درحجاب و وقار ودین داری
از تمامی دختران سر شد
مثل عمه مـفـسّر قرآن
بر زنان مدینه سرور شد
خواهر وتکیه گاه اصغر شد
عمه ی بچه های اکبر شد
هر زمان خنده بر لبش آمد
خستگی از تن پدر در شد
شب جشن عروسیش بود
آسمان روشن و منور شد...
***
شاعری خواب های خوش میدید
ناگهان خواب ها مکدّر شد
یادش آمد سه ساله ی ارباب
گوشه ای از خرابه پرپر شد
سنّ کم ، موسپید ، قامت خم
اندک اندک شبیه مادر شد
منتظر بود تا پدر آید
با سری در طبق برابرشد
درد و دل کرد با سر ، اما حیف
قصه و عمر هر دو تا سر شد . . .